باد امشب با زدن تازیانه
برای سرئدن شعر سکوت
از من اجاره میخواست
شب ایمانم را محک میزد
و برای با من بودن
روشنی را اجاره میخواست
اما کلک میزد
مرا به سایه ها میبرد
تاریکی برای قلب پاره میخواست
افسانه من ، تراژدی غم
دل من او را بدرود داد
اما او سلام دوباره میخواست
باد، در سکوتش زوزه میکشید
تنش را به پنجره میکوبید
مرا صدا میزد
شب ، دلش می لرزید
به من پناه آورد
برایم حرفها میزد:
((جغد ، در کوههای کوتاه
در جنگل پریشان فریاد میزند
مرا صدا کنید
خورشید ، پس کوههای بلند
با سردی زمزمه میکرد
صبح را دعا کنید))
باد ، با فریاد سکوتش
با ناله ای سوزناک
شعر ها میخواند
شب ، صبح را زندانی میکرد
و سپاه تاریکی را ،
سویش میراند
شب ، مملو از رنگ تاریکی بود
با چنگالش دل را زخم میکرد
با صدایی دلخراش
اما، صدایی شب را پاره میکرد
فریاد میزد:سحر بیدار شد،
آماده باش،آماده باش
نامه سهراب سپهری به مجله کیهان
لحظه ها گنجایش عشق ما را ندارد
دامنه رایگان دات کام دات نت و دات ا ار جی
چرا هیچ کدام از مساجد بزرگ برای برگزاری مراسم ختم ایرج قادری همکاری نکردند؟
ما خواستار محاکمه ی شاهین نجفی هستیم
119356 بازدید
12 بازدید امروز
19 بازدید دیروز
188 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian